Remember You Die
شایــد
موقعـــی برســـه کـــه ..
یــــاد کـــردن مـــن
فقــط یه ف اط ح ه باشهـ
مانده ام
لحظه ی پیچیدن
عطر تو
به شهر ،
ملک الموت
پی چند نفر می آید ..!
#کاظم_بهمنی
گاهی ندانسته از یک نفر ،
بتی درست می کنی ،
آنقدر بزرگ که
از دست ابراهیم نیز
کاری بر نمی اید ..
کاش زندگی از آخر به اول بود ...
پیر به دنیا می امدیم ..
آنگاه در رخداد یک عشق جوان میشدیم ..
سپس کودکی معصوم می شدیم ..
و در نمیه شبی ،
با نوازش های مادر ،
آرام می مردیم ...
کسی بیاید
ما را دعوت کند
به رفتن ..!
به رفتن از تمام کسانی که
رفته اند و ما هنوز درون آنها مانده ایم !
#فاطمه_ضیاالدینی
تو ماه را
بیشتر از همه دوست می داشتی ..
و حالا ماه هرشب ،
تو را به یاد من می اورد ...
می خواهم فراموشت کنم ..
اما این ماه
با هیچ دستمالی
از پنجره ها پاک نمی شود ...
رسول یونان
جمعه ها
بیشتر از هر روز دیگر
نگرانت می شوم ...
میترسم دلت بگیرد
و کسی را نداشته باشی
تا غصه هایت را به جان بخرد ...
میترسم دلت بگیرد
و غم هایت تازه شود ...
جمعه ها بیشتر از هر روز دیگر ،
نگرانت می شوم ...
بار اولی که دیدم ات
چنان بی مقدمه زیبا بودی ،
که چند روز بعد
یادم افتاد
باید عاشقت می شدم .. !
#زانیار_برور
نه از خودم فرار کرده ام ،
نه از شما ..
به جستجوی کسی رفته ام
که مثل هیچ کسی نیست ..
نگران نباشید ..
یا با او
باز می گردم ..
یا او
بازم می گرداند ..
تا مثل شما زندگی کنم ...
وقتی که می رفتی ،
بهار بود ..
تابستان که نیامدی ،
پاییز شد ..
پاییز که برنگشتی ،
پاییز ماند ..
زمستان که نیایی ،
پاییز می ماند ..
تو را به دل پاییزی ات ،
فصل ها را به هم نریز ..
#عباس_معروفی
تنــه دختـــر داغ بـــود ..
درد داشـــت ..
اما توی دلــش آرامــش بود ..
آرامش اینکه با عشـقش خوابیـده ..
پسر نفس نفس زنان کنار دختره دراز کشیده بود ..
دختر دست لرزونشو به میله تخت گرفت ولبه تخت نشست ..
دختر درد داشت اما حس خوبی توی دلش بود ..
دردش رو لباش بـه لبخند تبدیل میشد ..
دستشو دراز کرد که از روی زمین لباساشو برداره و بپوشه
که یدفه دست پسر روی شونش حس کرد ..
... - دختـر فقـط یکــ جمــله شنیـــد - ...
" کجــا لاشــی ؟؟ لباســاتو نپــوشـــ ! " ..
" رفیقـــمم هســـت " ...
هههههــــ
ادامه مطلب
بهترین کار با استادی که نمره نمیده اینه که
شمارشو به عنوان فروشنده گوسفند زنده
تو روزنامه پخش کنی
خیلی حال میده ..
ادامه مطلب
راســت میگـــفـــتی ..
تقصـــیر از منـــه ..
من در حـــدّ تو نبــودم
در حدّ تو همونایی بودن
که امروز با تو بودن ،
فردا با رفیقـــاتــــ ..!
یه نوع بیماری هست به نام
" خودعن پنداری "
که طرف فکر میکنه اگر جواب Pm
بقیه رو نده خیلی آدم شیک و باکلاسیه ..
پیــرمــردی موبایلشو برد تعمیر کنه ..
بعد از مدتی آقایی که موبایل تعمیر میکرد ،
گفت : پدر جان .. سالمه ..
چیزیــش نیــس ..
پیرمرد با صدای غمگین گفت :
پس چرا بچه هام زنگ نمیزنن ؟؟؟
تمام " آرامشم " را
مدیون همان " انتظاری " هستم
که دیگر از هیچکس ندارم ..
ما نسلی هستیم که :
نه به پدرمان رفتیم .. نه به مادرمان ..
ما به " گا " رفتیم ..
نه ازدواج کردیم .. و نه به جنگ رفتیم ،
ولی بی اعصابیم و موجی ..
نسلی هستیم که از بیرون تحریم شدیم ،
از داخل فی-لتر ..
هم از دزد میترسیم ،
هم از پلیس ..
هم از دوست ضربه خوردیم ،
هم از دشمن ..
حیف شد ..
این بود دنیایی که ..
برای آمدنش به شکم مادر لگد میزدیم .. ؟!
تو زندگیم یاد گرفتم :
صادقانه " بد " باشم ،
.
.
.
اما " لاشیانه " ادای خوبارو در نیارم ..
داستان غریبیست زندگی ..
دستی که داس را برمی دارد ،
همان دستیست که گندم را کاشته ..
شايد کسي رو که باهاش خنديدي يه روزي فراموش کني ..
ولي کسي رو که به خاطرش گريه کردي هيچوقت فراموش نميکني .
فکر دشمنات رو از سرت بیرون کن...
چون هیچ غلطی نمیتونن بکنن ..!
.
.
.
.
اون کسی که میتونه تو رو به خاک سیاه بنشونه ،
یک دوســـت کامــلا مـــورد اعتـــماد و نزدیکه ..
چفیه یه یارو رو میدزدن!
داد میزنه : آهای حوله , لحاف , زیرانداز , روانداز , دستمال , ماسک ,
کلاته,کمربند , جانماز , سایه بون , جانونی , همه چیزمو بردن !!!!
اگه توی تاکسی یا مترو و اتوبوس چار پنج تا اس ام اس دادین دستتون خسته شد ،
بدید بغل دستیتون ادامه شو براتون مــــیـــنویـــســـه ..
اون بیشتر در جریانه !
یه همچین ملت باحالــــی داریم ما :))
کودک كه بودم وقتي زمين ميخوردم دستهاي زيادي براي ياري كردنم به سويم دراز مي شد ،
اكنون در جواني دستهاي زيادي براي زمين خوردن من تلاش مي كنند ،
خداوندا بنده ات خسته است ياري اش كن ...
می دانی .. ؟
تمام روزهایی که سرگرمی ات بودم ،
زندگی ام بودی ..
اینجا در دنیای من ،
گرگ ها نیز افسردگی مفرط گرفته اند ..
دیگر گوسپند نمی درند ..
به نی چوپان دل می سپارند و گریه می کنند ..
حسین پناهی
استاد ..
صـــدامـــو داری .. ؟؟
به احترمات هیچوقت حتی من ..
نداشتم به عمت کاری ..
انداخیتم ، با این که میدوسنتی ..
ترم آخرم و تو این ترم نیس اون حسی
که تو ترم اول بود و هست ..
شاید از اولشم من بودم که نباید برمیداشتم با تو درس ..
رو همه حضوری هام ، بستی چطور چشاتو ؟؟!
هیسس هیچــی نگــو .. فقــط ببــر صــداتــو ! :)
تنهایی حق کسی است که خیانت می کند ..
اما نصیب کسی می شود که وفادار است .. !
» ...
» بت ..
» ...
» رفتن ..
» ماه ..
» جمعه ها ..
» بار اول ..
» ...
» وقتی که می رفتی ..
» ...
» ...
» ...
» استاد
» راست میگفتی ..
» یه نوع بیماری ..
» ...
» ..
» ما نسلی هستیم که ..
» یاد گرفتم ..
Design By : RoozGozar.com |